فسانه ست...

فسانه ست...

زندگی چیزی بیشتر از یک داستان معمولیست...
فسانه ست...

فسانه ست...

زندگی چیزی بیشتر از یک داستان معمولیست...

یک هویی رونده ها!

هیچ چیز مثل یک وبلاگ رها شده نمی تواند حال آدم را بگیرد. دل آدم را بفشارد . صدایت را خاموش کند . و ذهنت را درگیر ...

یک هو وبلاگهایتان را رها نکنید. یک هو نروید. آدم مهربانتری باشید برای دنبال کنندگان یواشکی وبلاگتان.

دست کم بگویید که میخواهید بروید. بگویید آی ناشناخته ها، دیگر سر نزدنید. من میروم که برنگردم ... هی مدام هر روز، هر هفته، هر ماه ، سر نزنید به وبلاگی که مدتهاست رها شده و صاحبش حتی ممکنست رمز عبورش را هم فراموش کرده باشد.

آدم هی سر می زند و هی سر میزند و هی سر میزند و حتی اگر  این سر زدن ها به سرشکستگی مبدل نشود، دلی آزارده میشود. حالش گرفته می شود. اصلا یک جور شکست عشقی است ... که مدام بروی سر قرار و نباشد ... نیاید ... و ندانی چرا ... اصلا زنده هست؟ اصلا شاید فراموش کرده، شاید آنقدر خوشحالست که دیگر لازم نیست در زباله دانی احساسات منفی اش، چیز میز بنویسد و یکی دیگر بیاید بخواند و در فکرش بگوید "فلانی، تو هم؟"

آدم پیچ میخورد، سرگیجه میگیرد، در این گورستان وبلاگهایی که درست در میانه ی شهر وبلاگهای زنده رها شده. یک جور حس پوچیست ... که لیست وبلاگهای بروز شده ات ، آخرین پست یک نفر را 189 روز پیش ، درج کرده باشد...


بالاخره، خلاصه اینکه بنویسید که می روید و دست ما را در حنا رها نکنید ... یا در پوست گردو حتا!


شاد باشید و شاد بمانید و خوشبخت :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد